loading...
آذربایجان
آذربایجانلی بازدید : 666 یکشنبه 25 مهر 1389 نظرات (1)

 

نادرتبریزلی

 

روزهای گذشته شاهد اتفاق مهمی درزندگی خانواده كوچك وسه نفره خودمان بودیم ! پسرم قرار بود درجشن  فارغ التحصیلی خودش شرکت کند ! شرکت کردن دراین جشن فارغ اتحصیلی برای پسرم که هنوزشش بهار درزندگی خود شاهدبوده تبدیل به بزرگترین دغدغه های ما دراین چند روزه اخیر شده بود آماده شدن پسرم و تمرين سرودهایی که قراربود دراین روز همراه سایر همکلاسی های مهدكودكش ، درسالن جشن اجرا کنند مرا متوجه این نکته ظریف کرد که تمام سرودهایی که قرار بود  اجرا شود  سرودهایی به زبان فارسی بود و نکته ای که دراین میان فکرمرا به خود مشغول می کرد این نکته بود که آموزش فرهنگ و فولکور غنی متعلق به زبان مادری برای فرزند من دربهترین روزهای فراگیری و آموزش متاسفانه هیچ نقشی ندارد و این موضوع باعث نگرانی من به آینده فرزندم و بیگانگی او با فرهنگ و فولکوروزبان مادریش مي شد ودراین میان چیزی که باعث می شود من به این نکته فارغ ازنگرانی های بی پایان کمی مثبت بنگرم یادآوری سالهای دور دوران تحصیل خودم دردبستان و مشکلاتی بود که درسالهای اول ورود به مدرسه و دوران ابتدایی داشتم آن سالها تلویزیون و رادیو نقش واقعا اندکی درزندگی ما کودکان آن دوران داشت انقلاب تازه به پیروزی رسده بود هنوز اغتشاشات و هیجانهای مردم دربه ثمررسیدن انقلاب فروکش نکرده بود درگیریهای بعدازانقلاب به خصوص درتبریز و تیراندازیهایی که درآن سال درتبریز دردرگیریهای حزب خلق مسلمان واغتشاشات آن روزها وجودداشت هنوزفراموشم نگردیده به خصوص که محل حزب خلق مسلمان درنزدیکی خانه ما بود و تمام درگیریهای مسلحانه و وحشتهای کودکانه من هنوزازخاطرم محو نگردیده است یادم نمی رود که دبستانی که قرار بود درآنجا تحصیل کنم درسرراه همان حزب قرارداشت و من که شاهد خونهایی بودم که درروزهای آخر درگیری به سنگفرش خیابان و ساختمان حزب باقی مانده بود باعث شده بود که ازمدرسه و راهی که بدان منتهی می شد همیشه وحشت داشته باشم واین زحمت مادرم را زیاد می کرد تا هرروز مرا تا جایی که ازاین محل بگذریم همراهی کند تا من بتوانم خودم را به مدرسه برسانم روزهای اول تحصیل برای من بسياردشواربود زيرا آشنایی من به زبان فارسی فقط محدود به ساعات  تماشای برنامه کودک درتلويزيون مي شد وبدترازهمه اينكه ماتلويزيون نداشتيم وبراي تماشاي برنامه كودك ، من مجبوربودم به منزل پدربزرگم كه يك محله بالاترازخانه ما بودبروم و آنهم چندان اهمیتی برایم نداشت چون تنها برنامه هایی برایم جذاب می نمود که زبان درآنها نقشی نداشت و همانند کارتون های پلنگ صورتی و چند کارتون دیگر و چیزی که بیشتر موجب خوشحالی و شعف می شد همان بازیهای دسته جمعی کودکانه با دیگر همسالانم بود که شامل بازیهایی بود که نسل به نسل به ما منتقل شده بود و هم اکنون شاید اغلب این بازیهای بسیار شاداب و هیجان انگیز و مفرح هیچ نقشی درزندگی ماشینی امروز ندارند و به نظر میرسد که نرم نرم و به تدریج همه آنها به بوته فراموشی سپرده شده و این بازیها نیز همانند دیگر مسائل فرهنگی و زبانی ما به تدریج محکوم به فنا و نابودی است بازیهایی مانند الدستگیر – مایامایا – گیزلن پالانج – پیل دسته و خیلی بازیهای دیگر که هم موجب سلامت بدنی و شادابی کودک و هم موجب اجتماعی شدن و رشد فکری و ذهنی کودکان می شود و اکنون تمام آنها تبدیل به نشستن پشت تلویزیون و کامپیوتر شده است .


روزهای ابتدایی حضوردرمدرسه برایم فوق العاده حزن انگیز و ترسناک بود تمام مطالبی که معلم می گفت و تازه آنهم به دوزبان ترکی وفارسی برایم ترسناک بود چون وقتی معلم مطلبی را به فارسی می گفت برایم قابل فهم نبود وقتی هم آن مطلب را به ترکی ترجمه می کرد تا من و دیگرشاگردان کلاس که آنها هم دست کمی ازخودم نداشتند متوجه آن مطلب شویم تازه استرس و هیجان و نگرانی من بیشتر می شد که خدایا  پس کی من می توانم ازاین زبان سردربیاورم روزی را که معلم نه چندان خوش اخلاق ما برای اولین بار مرا پای تخته صدا کرد تا شکلهای معروف صفحات اول کتاب فارسی اول دبستان را به زبان فارسی شرح دهم هرگز یادم نخواهد رفت آنروز وقتی باترس و لرز به پای تخته رفتم و معلم ازمن خواست که داستان شکلهای آن صفحه را به زبان فارسی  بگویم حرفی برای گفتن نداشتم وفقط به نگاههای عصبانی معلمی چشم دوخته بودم که هرلحظه امکان تنبیه با خطکش را ازسوی اورا داشتم . چند باربا عصبانیت به من گفت که داستان این شکلها را بگو ومن با اشک و ترس ولرز پاسخ دادم که فارسی نمی توانم برخلاف انتظارم معلم گفت پس ترکی بگو و من هم درحالی که اشک می ریختم به ترکی تمام داستانهای این اشکال را گفتم و معلمم با کمی لحن آرامتر گفت خوب همین هارا باید به زبان فارسی بگویی کاری ندارد که ... برو بشین و سعی کن فارسی را یاد بگیری .

کلاس اول ابتدایی


 اتفاق آنروز باعث شد که به خلاء مهمی که درزندگی داشتم و تا آنروز به آن توجهی نداشتم پی ببرم چندبار صفرگرفتن پی درپی  و اتفاقات بعد ازآن وبرخوردهای مناسب پدرم باعث شد که عزم خودم را برای یادگیری زبان مدرسه جزم کنم و تلاش شبانه روزی و کمک های  معنوی مادرم که خودش هم کمترین آشنایی با زبان فارسی نداشت و درعوض با دلداریها و تشویقهای خودش باعث شد که ازمدرسه دلزده نشده و به تلاش خودم ادامه دهم و کم کم بازبان فارسی آشنایی پیدا کنم یادآوری آنروزها و معلمان آنروزها تازه ذهنم را به تلاشهای طاقت فرسای آنها را برای آموزش کودکانی که اغلب کوچکترین آشنایی به زبان فارسی نداشتند آشکار میسازدو این مسئله برایم روشن می شود که همپای ما کودکان آنروز ، معلمان آن دوره نیز بیشترین زحمات و زجرهارا نسبت به همکاران خود درمنطق فارس نشین تحمل کرده اند تا کودکانی مانند ما توانایی درس خواندن و تحصیل را بازبانی به غیراززبان مادری و دشواریهای خاص این مسئله و اینکه آموزش زبانی غیراززبان مادری درسالهای اول تحصیل لازمه اش قوانین وقواعدی علمی و تخصصی است و این آن چیزی است که هم درآن دوران و حتی در کودکان این دوره کاستی و کمبود درآن به وضوح مشاهده می گردد.


روزهای طاقت فرسای  درس خواندن سال اول ابتدایی خاطرات فراوانی را برای من تداعی می کند این که پدرم برخلاف پدر بسیاری ازهمکلاسی هایم ، موقع صفرگرفتن اقدام به تنبیه من نمی کرد و اصلا سعی می کرد عکس العملی را ازخود بروزندهد ولی  نگاههای غمگین پدرم و همان تنبیه نکردن من باعث می شد که من بیش ازپیش سعی بر ادامه تلاشهایم برای بهتر کردن روند پیشرفت درس خواندن خودم بکنم پدرم درهمانروزها بود که تلویزیونی خرید هرگز آن تلویزیون سیاه وسفید و قرمزرنگ توشیبا و روزی که برای اولین بارازپدرم سیلی خوردم را فراموش نخواهم کرد  مشق آنروز مربوط به اعداد یک تا ده بود و مشکلی که من داشتم عدد 5 بود ومن نوشتن این عدد به فارسی  را نمی توانستم یاد بگیرم  تلاش برادرم برای یاد دادن و سررفتن حوصله اش و تلاش مادرم که خود سواد نداشت ولی توجه به یاددادن برادرم موجب شد که کمی هم اوتلاش کند که من این عدد راسعی کنم بنویسم ولی بازهم نتوانستم و این باعث عصبانیت و کم حوصله گی خودم شد پدرهم تازه ازسرکاررسیده بود وباحوصله سعی می کرد که نوشتن عدد 5 را به من یاد دهد ولی خستگی و کم حوصلگی و ازهمه مهمتر عدم توانایی نوشتن صحیح این عدد کذایی باعث شد که یکدفعه عصبانی شوم و سرمادرم دادبزنم که من نمی توانم و نمی خواهم بنویسم دیگردست ازسرمن بردارید . که یکدفعه زنگ گوشم و داغی گونه ام لذت اولین سیلی پدرانه را برمن آشکارساخت و من همانگونه که ناباورانه و بدون انتظارنسبت به عکس العمل پدرم به او چشم دوخته  بودم شروع به نوشتن عدد 5 نمودم و اینبار و کم کم این عدد 5 همان عدد 5 ی شد که می خواستم بنویسم واین مسئله چند ماه پیش موجب یکی ازخنده دارترین و فراموش نشدنی ترین روزهای عمرم شد وقتی که بعدازشام من مشغول کاربا کامپیوتربودم همسرم هم با پسرم مشغول تمرین ودرس خواندن بودند ومن ازدورشاهد صدای عصبانیت پسرم و تلاشهای همسرم برای یاددان بودم وحواسم به آنها نبود و هرازچند دقیقه سروصدای آنها را میشنیدم که پسرم می گفت ولم کن من نمی تونم بنویسم  ودرآخراین همسرم بود که مرا صدا می کرد وقتی خودم را به معرکه رساندم چیزی که شنیدم باعث شلیک خنده ازطرف خودم و ناباوری و هاج و واج ماندن همسرم شد او به من گفت که پسرت همه چی رو می تونه بنویسه ولی عدد 5 رو نمی تونه هرچه قدرهم بهش یاد میدم بازم نمی تونه و الان هم عصبانی شده می گه من نمی تونم بنویسم  ونمی خواهم بنویسم  . وقتی داستان خودم را بهش گفتم و اینکه این مسئله احتمالا ریشه وراثتی و ژنتیکی !! دارد موجب خنده و تفریح ما شد و من به خواهرم پیامک فرستادم که اگر پدرم نخوابیده ( کمی دیروقت بود و ما هنوزهم جرات نداریم که وقت خواب پدرمزاحمش شویم ! ) بهش بگو که پسرم نیازبه آموزش نوشتن عدد 5 رادارد  دراولین فرصت نوشتن این عدد را به اویاد بدهد که اوتخصص این آموزش را به صورت اختصاصی دارد!


سال اول و دوم دبستان را طوری تمام کردم که معلمها هم نسبت به نمره دادن کمی دست ودلباز بودند ولی حتی این مسئله هم باعث نمی شد که ما درآن سالها درسال اول دبستان مردودی نداشته باشیم و سال اول دبستان حداقل 6 نفر ازکلاس 35 نفره ما مردود شدند سال دوم دبستان وروز اولی که اولین بارقراربود املا بنویسیم برایم قابل فراموشی نیست اینکه من حتی نمی دانستم املا و یا دیکته یعنی چه و 4 املای اول من مصادف با 4 صفرکله گنده بود برای من این مسئله کاملازجرآور بود و سعی وتلاشم را به حد زجرآوری بالا بردم تااینکه آنسال و سالهای بعد را با بهترین نمره ها به پایان رساندم . ولی آیا تمامی آن تلاشها و زحمتها واقعا اگر سیستم آموزشی ما به طوراصولی و ساختاری و علمی بود آیا لازم بود ؟ آیا لازم بود که من آنهمه زجر و تلاش رادرسنین اوایل کودکی درمقابل زبانی که هیچ اصول وعملکردتخصصی و علمی  را درپس آموزش آن به عنوان زبان غیرمادری نداشت  تحمل کنم آیا دلیل اصلی اینهمه عقب افتادگی تحصیلی درمناطقی که آموزش تحصیلی به زبانی به غیراززبان مادری و فاقد هرگونه اصول علمی آموزش زبانهای غیرمادری انجام می شود نیست ؟


آنروز با پسرم به پارک محل خودمان رفته بودیم (زعفرانیه ) وقتی محو تماشای بازیهای کودکان شده بودم متوجه یک نکته بسیارمهم شدم همانگونه که من به فرزندم اززمان تولد وبرای جلوگیری ازمسائل سالهای بعد و سالهای آغازین تحصیلی فارسی سخن گفتن را یاد داده بودم  تقریبا اکثرکودکانی که مشغول بازی درآن پارک بودند به زبان فارسی سخن می گفتند با این تفاوت که پسرمن همزمان زبان مادری خود را نیزفراگرفته و مسلط  می باشد و این تسلط شامل زبان ترکی استانبولی و حتی زبان انگلیسی  هم می باشد و من وقتی متوجه استعداد بسیارجالب او درفراگیری زبان و حرف زدن شدم به طوری که اولین کلمات کامل فرزندم در 8 ماهگی بود طوری که باعث تعجب تمام اطرافیان می شد حتی روزی برای خرید لباس به یکی ازفروشگاههای لباس تبریز رفته بودیم و پسرم که کودکی بسیارشیرین و بانمکی داشت و هنوز 9 ماهگی خودرا سپری می کرد ومورد توجه فروشنده های دختر آن فروشگاه واقع شده بود و وقتی یکی ازفروشنده ها به سپهربرای  بازی کردن با لحن کودکانه ای گفت کوچولو اسمت چیه و سپهر بلافاصله جواب داد سپهر، باعث تعجب و ناباوری همه آن دخترها شد و وقتی یکی دیگه ازآن دخترها فقط برای شوخی ازش پرسید سپهر..... پسرم جواب داد پدرسوخته !! شلیک خنده آنها همه را متوجه ما کرد و قضیه بدین صورت بود که من همیشه برای شوخی به پسرم می گفتم سپهر پدرسوخته و او ......

توجه به این نکته که اغلب کودکان درپارک به زبان فارسی حرف میزدند و حتی بعضی ازآنها زبان ترکی را متوجه نمی شدند ناخودآگاه موجب اندوه عظیمی شد اینکه زبان مادریمان کم کم رو به اضمحلال و فراموشی بگذارد اینکه زبان مادری ما روز به روز و با سیاستهای اشتباه و مغرضانه حکومتهایمان ازدست رفته باشد مرا غمگین و متاثر می ساخت ودرحالی که دراین افکاربودم شاهد پدرومادری بودم که برخلاف جمع با فرزندشان که هنوز به سختی راه میرفت و به سختی چند کلمه ساده را بیان می نمود به زبان ترکی حرف میزدند واین مسئله باعث خوشحالی من شد ونتوانستم جلوی خودم را بگیرم و ازبازکردن سرصحبت با آنها خودداری کنم به آنها گفتم سیزده ساغ اولون کی اوشاغینان تورکی دانیشیسیز ( ممنون و سلامت باشید ازاینکه با فرزندتون ترکی حرف میزنید ) این جمله سرآغاز بحثی شد که آنروز نه تنها ما بلکه دیگر والدینی را که درآنجا حضورداشتند وارد این بحث کرد و من متوجه این نکته مهم و اساسی شدم که به جز یک مورد که همسرش فارس زبان بود تمامی والدینی که به بحث و گفتگوی بسیارجالب ما درآنروز وارد شدند  به اهمیت زبان مادری واقف بوده و تنها دلیلی که باعث شده آنها به کودکان خود زبان فارسی را به عنوان زبان اول درسالهای اول کودکی یاد دهند همانا دغدغه های تحصیل و عقب افتادگی تحصیلی و عدم پیشرفت درسالهای بعد درمواجهه با سیاستهای غلط دولت درآموزشهای دوران دبستان و سالهای بعد آن دارد و آگاهی به این مسئله اندکی ازغم واندوه و نگرانی که نسبت به زبان مادری داشتم کاست و چیزی که اکثروالدین طرف بحث آنروز بدان متفق بودند اهمیت دادن آنها به زبان مادری و اعتراض به سیاستهایی بود که موجب لطمه دیدن زبان مادری و دغدغه های موجود درحفظ این مسئله مهم و حیاتی دربین مردم ترک زبان آذربایجان می باشد.


جشن فارغ التحصیلی پسرم بسیار زیبا و تاثیرگذاربود ویکی ازروزهایی بود که نه ازخاطرمن بلکه ازخاطرهیچ کس حتي کسانی که  خاطره حضورچندباره ! دراین مراسمات را داشتند محو نخواهد شد چیزی که بیش ازهمه جلب توجه می کرد زحمات واقعا طاقت فرسای مسئولین و مربیان " مهد کودک آرام " بود که به وضوح قابل فهم و درک بود اینکه تمام ان مراسم درحالی که تعداد کودکان مهدکودک بیش از 150 نفر بود  اجرای واقعا منظم و بسیاردلپذیری داشت واین مراسم همراه با اجرای دومجری بسیارجوان ومسلط آن برنامه ، ساعات تقریبا طولانی حضوردراین مراسم را طوری برای والدین و همراهان آنها که تقریبا تمام سالن بزرگ و بسیار مجلل پتروشیمی تبریز را پرکرده بودند دلپذیر و سرگرم کننده ساخته بود که تقریبا کسی متوجه گذشت ساعتها و دقایق نمی گشت اجرای سرودهای هماهنگ و همنوازی موسیقی و کلام واقعا سطح مراسم را از یک جشن ساده فارغ التحصیلی مهدکودک به مراتب بالاتر برده بود واین نه فقط نظر من بلکه نظرتمامی کسانی بود که دراین مراسم حضورداشتند .


چندسرود ابتدایی جشن مربوط به سرودهای شاد و گروهی بود که توسط کودکان انجام میشد و بعضا شیطنت ها و بعضی مسائل کوچک کودکان و شوق و اشتیاق والدین دردیدن فرزندانشان درحالی که جدی و بسیارمصمم مشغول اجرای مراسم  بودند صحنه های جالبی را خلق می کرد که شاید اگر کسی به حاشیه های این مراسم و برخوردهای والدین و کودکان می پرداخت به یکی از فیلمهای ماندگار وتاثیرگذاراین سالها تبدیل می شد


وقتی مجری خوش لهجه مراسم اعلام کرد که الان وقت اجرای شعر ترکی توسط دونفر ازکودکان میباشد دلم ریخت فکرکردم کودکی که ازابتدای زندگی و ازابتدای ورود به مهدکودک با تنها زبانی که مواجه بوده زبان فارسی بوده و تمام افکارو احساسات خود را به این زبان بيان كرده است چگونه خواهد توانست احساس زیبا و لطیف شعرترکی رابیان کند و چگونه خواهد توانست حق مطلب رادراین زمینه ادا کند ؟ ورود یک دختر زیبا و تپل و بانمک و یک پسر اخمو ومتشخص ! مصادف شد با تشویق بی امان تماشاگران مراسم گویا مسئله ای که ذهن مرا مشغول کرده و هیجان مرا بیشتر کرده بود نه فقط مختص من بلکه سایرین هم چنین هیجان و بی صبری راداشتند .. شروع کننده شعر دخترنازنین بود :


داغلاردان اوجا آنا                دنيزلردن درين سن         


هرنه قدرقوجالسان             باشدا گوزل گلين سن


 ساچلارین آقدی قارا           سنه قوربانام آنا ۲


اولدوزكيمي پارلايان             گونش كيمي نورلايان


آخارسولارتك آخار               بوزآرازدان سرين سن


ساچلارين آغدي قارا           سنه قوربانام آنا ۲


گوزلرين محبت باغيدي        سينه ن بوتون غم داغيدي


اي شرافت بايراقي               نیه بئله هزين سن ؟


ساچلارین آقدی قارا            سنه قوربانام آنا ۲


وقتی شعربا احساسات لطیف و بسیارناب وزیبای این دو کودک همراه میشد صحنه های به وجود آمده هرگزقابل توصیف نمی باشد ناخودآگاه و علیرغم سعی و تلاشم درجاری نشدن اشکهایم واینکه نگران بودم که اشکهای ناخودآگاهم باعث خجلت حقیر شود سرم را پنهان نمودم و اکتفابه شنیدن صدای باشکوه و پراحساس آن دو کودک نمودم ولی وقتی درانتهای شعرگوشه چشمی به جمعیت حاضرسالن نمودم دیدن آنهمه انسان که بلا استثنا اشک ازچشمانشان جاری بود این جرات را به من داد که سرم را بالاکنم و جمعیت را نگاهی دقیقتر داشته باشم اینهمه احساس و اینهمه شور نه فقط برای شعر آنا بود که به علت نزدیکی روزمادر اجرا می شد (قبل ازاین شعر چند شعر دیگر نیز به مناسبت روزمادر توسط کودکان و مجری برنامه به زبان فارسی اجرا شد) بلکه متعلق به احساسی بود که جمعیت حاضر به زبان شعر و احساسات لطیف و دلنواز اين دوکودک داشتند که به زبان مادری خود و بسیار زیبا و بدیع وشاعرانه آنرا اجرا نمودند ومن با تمامی این نوشتار هنوزهم جای خالی زبان مادری را درمدارس ، مهدها و مراکز آموزشی و حتی درمنازل خودمان بیشتر وبیشتر احساس می کنم یعنی زبان من و تمام احساسات و عواطف و تمام فرهنگ زیبا و بی مثال من این حقانیت را دارا نیست که دردریای بیکران آموزش و تحصیل و یادگیری نقشی داشته باشد؟ درحالی که درروزهایی که به کودکان تعلق دارد مانند روزجهانی کودک ، سمینارها و همایشهای بیشماری به مسائل ومشکلات کودکان همانند کودکان کار ، کودکان طلاق ، شکنجه وآزارهای جسمی و روحی کودکان و....می پردازد کوچکترین نگاه علمی و شناختی درجهت حل مسائل زبان مادری کودکان و زبان دوم کودکانی که زبانی غیراززبان فارسی راتکلم می کنند و مسائل و مشکلات پیش آمده دراین جهت را به طورکل نادیده انگاشته و کوچکترین پرداختی به مسئله بدین مهمی ندارند و اینهمه موجب تبعیضات آشکارو غیرانسانی خواهد شد که حتی ناقض مهم ترین مواد کنوانسیون و بیانیه حقوق کودک اند.


"این تبعیضات غیر انسانی در حالی در حق این کودکان معصوم اعمال می شود که ماده 30 (حمایت از اقلیت ها ) کنوانسیون حقوق کودک تاکید می کند که:


" کودکان متعلق به اقلیت های مذهبی، قومی و یا زبانی در کشورهائی که این اقلیت ها وجود دارند، دارای این حق هستند که همراه دیگر آشنایان بطور جمعی یا فردی از زبان، فرهنگ و مذهب خود برخوردار بوده و از آنها استفاده کنند".

اعمال سیاست های تبعیض آمیزبرعلیه کودکان غیر فارسی زبان همچنین با بیانیه حقوق کودک نیز ضدیت کامل دارد.  این بیانیه تاکید دارد که:

"  تعلقات ملی و مذهبی و اخلاقی و قومی و فرهنگی سرپرستان و نزدیکان و مربیان و بعلاوه ایدئولوژی حاکم بر جامعه نمی تواند مانعی در برخورداری همه کودکان از حقوق موجود در مفاد این بیانیه شود".

سیاست های غیر انسانی و غیراسلامی  در حق کودکان غیر فارسی زبان، و نقض آشکار طبیعی ترین حقوق این کودکان بی دفاع که با هدف فارسیزه کردن آنها صورت می گیرد به این بسنده نکرده بلکه دست اندازی به جنبه های دیگری از حقوق این کودکان را نیز شامل می شود.  بعنوان نمونه:

-  در دوبله فیلم های کارتونی و فیلم های گروه سنی کودکان ( چه آنهائی ایکه توسط نهادهای دولتی مثل صداوسیما انجام می شود و چه موسساتی که وزارت ارشادمجوز دوبله فیلم برای آنها صادر می کند ) قصدا دوبله شخصیت های منفی، حاشیه ای و خلافکار این فیلم ها را به لهجه های غیر فارس بویژه ترکی انجام می دهد.

-  سی- دی های حاوی انیمیشن های تاریخی- آموزشی تولید شده توسط دفتر تکنولوزی آموزش  وزارت آموزش و پرورش بشکل شنیعی ترکان و اعراب را انسان هائی نادان، وحشی و فاقد فرهنگ معرفی کرده و در مقابل فارس ها را انسان هائی پاک و متمدن و با فرهنگ معرفی می کنند.

این سی- دی ها با وجود اعتراضات مکرر مردم، بارها و بارها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی بعنوان داستان تاریخ برای دانش اموزان پخش می شوند."

ماده 29 اهداف تربیتی

 1-  کشور های عضو پیمان تایید می کنند که تربیت باید:  

ج)  " نسبت به والدین، هویت فرهنگی، زبان و ارزش های ملی سرزمین پدری ایجاد علاقه و توجه و احترام به فرهنگ دیگر سرزمین ها را تقویت کند".

د)  " کودک را برای زندگی در یک جامعه آزاد برپایه تفاهم، صلح، تحمل دگر اندیشان و دیگرباشان، تساوی حقوق زن و مرد، دوستی خلق ها و گروه های قومی، ملی و مذهبی آماده کند".

 

نادرتبریزلی

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هشترلي در تاریخ 1392/01/06 و 10:24 دقیقه ارسال شده است

خيلي متاثرشدم. بعضي مواقع كه به تبريز مي آم ومي بينم كه جوانان توي خيابان با هم فارسي صحبت مي كنند خيلي ناراحت ميشم.وا... .با... فارسي صحبت كردن كلاس نيست بلكه اند بي كلاسي است.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
آذربایجان منیم ائلیم، آذربایجان منیم دیلیم، دوغراسالار دیلیم دیلیم، باشقا دیله چؤنن دئيیل، دیلیم اؤلسه من ده اؤللم، آنا دیلیم اؤلن دئيیل، باشقا دیله دؤنن دئیيل . anadilim@ymail.com
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 174
  • کل نظرات : 214
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 82
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 84
  • بازدید ماه : 112
  • بازدید سال : 3,215
  • بازدید کلی : 253,377