لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً
به من بگویید اگر :
اگر نتوانی به زبان مادری ات بخوانی و بنویسی،
اگر نتوانی اسم کودک خود، مغازة خود و اسم شرکت و محصول کار خود را آزادانه انتخاب کنی،
اگر اسم وطن، شهر، روستا، خیابان وکوچة تو را دیگران انتخاب کنند یا آنها را تغییر دهند و نتوانی کاری کنی،
اگر اسامی تاریخی رودها و کوهها و دشت و جزایر تو را چنان تغییر دهند که حتی خودت نتوانی آنها را تلفظ کنی،
اگر جغرافیای سیاسی و هویت سرزمینی تو را چنان تجزیه و تکه تکه کنند که پس از تو فرزندانت ندانند تکه های جدا شده جزء وطنش هستند،
اگر کودک تو به جای زبان مادری اش چنان به زبان قوم غالب، شعر و ترانه بخواند،
اگر نتوانی معنا و مصداق قتل عام فرهنگی و دردها و مصیبت هایت را با زبان خودت توصیف کنی،
اگر شعر و موسیقی و ادبیات فرهنگ قوم هژمون، شیرین تر از گنجینة خودت باشد،
اگر همواره در حسرت دیدن هویت و فرهنگ و حتی مشاهدة تصویر طبیعت خودت از تلویزیون وسینما باشی،
اگر برایت هویت و تاریخ بسرایند و از تو انتظار داشته باشند تا بدان احساس غرور کنی،
اگر علما و سخنوران قومت با منطق، روش، اسناد و مدارک و حتی هیجان قوم غالب برای تو هویت بسازند،
اگر هویت، تاریخ و منافعت را انکار نمایند و نخبگان دست آموز قومت پیشروتر و تندروتر از دیگران این انکار را به تو بباورانند و تثبیت کنند،
اگر دردناک ترین آرزو و حسرت بزرگترین نویسندة قومت - که یک عمر در خدمت هویت و زبان و ادبیات قوم هژمون بوده - که در کلاس اول ابتدایی بنشیند و به زبان مادری بنویسد و بخواند،
اگر فداییان و قهرمانان وطنت یا خائن نشان داده شوند یا مصادره و استتار شوند،
اگر بزرگترین سرمایه داران، سختکوش ترین کارگران و ماهرترین پزشکان، مهندسان، و کل ملت تو با خرسندی و افتخار در خدمت رفاه، امنیت و هویت قوم غالب باشند،
اگر فعالان و سیاستمداران و شاعران و شیرزنان از خواب بیدار شدة قومت در شکنجه و زندان و تبعید باشند، و خادمان و خائنان حلقه به گوش قومت در مصدر صدارت و هم کاسة غالبان باشند،
اگر مدیریت و سرنوشت ورزش، اقتصاد و فرهنگ وطنت در قبضة نظامیان باشد،
اگر حاکمان و والیان سرزمینت چکمه پوشان دیروز شاهنشاهی و سوداگران نظامی امروز باشند،
اگر عصیان تو در قلعة سرخ ات، کنار دریاچة در حال احتضارت، خیابان های آغشته به خونت و ورزشگاههای پر از غرور سرزمینت به جرم دفاع از هویت، منافع وعلائق ات سرکوب گردد،
اگر برای حفظ امنیت قوم حاکم و جلوگیری از عصیان تو علیه قتل عام فرهنگی توسط فرزندان سرزمین ات سرکوب گردی،
اگر روحانیان قوم تو در خدمت سلطه، استحمار و استثمار قوم غالب باشند،
اگر تحصیل کردگان قومت بنیادها و مبانی هویت ملی قوم غالب را تئوریزه نمایند،
اگر مورخان، ادیبان و محققان قوم تو نتوانند با پول خود و در سرزمین خود پژوهشکده ای برای مطالعه، بررسی و تحقیق عناصر هویت تاریخی و ملی خود تاسیس نمایند،
اگر در سرزمین تو و با پول تو علیه هویت تاریخیت هزاران کتاب و … بنویسند،
اگر بخش بزرگی از ملت تو فرق هویت خود و دیگری را نداند و در حال استحالة سیستماتیک باشند،
اگر پانزده میلیون از همزبانان تو به خاطر نان و بقا از وطن شان آواره گردند و بزرگترین خلق مهاجر جهان باشند و این مهاجران، آوارگی خود را پیشرفت و ترقی بدانند،
اگر اختیار بهره برداری، مدیریت و حتی کشف معادن نفت و مس و طلا و روی و تمام ثروت های سرزمینت در اختیار قوم غالب باشد،
اگر نتوانی مالیات ملت خود را برای رفاه و توسعة سرزمین خود استفاده نمایی و اختیار سرمایه گذاری اقتصادی در وطنت در دست خودت نباشد،
اگر سرنوشت زیباترین دریاچة ملی تو، جنگل ها و محیط زیست تو در دست تخریب گران سرزمین تو باشد،
اگر تمام زیبایی ها و جاذبه های تاریخی و طبیعی سرزمینت در رسانه های ملی شان پنهان گردد،
اگر میراث تاریخی، آثار تاریخی ات نفی و تخریب گردد و یا به سرقت رفته و پنهان شود،
اگر تعیین سرنوشت ملی تو در عرصة سیاست، هویت و فرهنگ و جغرافیا و ورزش در دست خودت نباشد،
اگر حکومت ملی خودمختار تو را با فریب ساکت (توافقنامه قوام- پیشه وری) و با اشغال نظامی به خون بکشند و نزدیک به هفتاد هزار نفر از فداییان ملت ات را کشته، تبعید و آواره کرده و به حبس بکشند،
اگر پاداش و سهم تو از فداکاری ها در جنبش های مشروطه، شیخ محمد خیابانی، بهمن ۵۶، و مشارکت جانانه در حفظ سرزمین ایران در طول هشت سال جنگ محرومیت، تمسخر و الیناسیون سیستمیک باشد،
اگر قومت را به سوسک ( پست ترین موجود ) تشبیه کنند، و اعتراض تو را در برابر آن به خاک و خون کشند،
اگر در استادیوم های ورزشی مرکز به ملیت ات، و ناموست مکرر در مکرر توهین نمایند، و تو هیچ امکان پاسخ و دفاع نداشته باشی،
اگر مسئولان امنیتی، ورزشی و رسانه ای مرکز به جای فحاشان تو را مجازات نمایند،
اگر نه تنها هر گونه امکان گفتگو و مذاکره برایت فراهم نکنند، بلکه تو را برای این امر به رسمیت نشناسند.
و اگر …
به من بگویید
چگونه می توانی سکوت کنی؟
چگونه می توانی تحمل کنی؟
با چه منطقی می توانی به منافع ملی و امنیت ملی سرزمین ایران بیندیشی؟
با چه منطقی می توانی به فکر وحدت و همبستگی ملی باشی؟
و به دعوت سکوت و فراخوان وحدت قوم غالب چگونه پاسخ می دهی؟
به من بگویید با چه بیانی و روشی و زبانی و منطقی می توانم با شما برای درمان این دردها به گفتگو بنشینم؟
به من بگویید اگر شما به جای من بودید چه رسالتی و وظیفه ای در قبال قوم ات و ملت ات داشتی؟
امروز شما بایستی برای حفظ آنچه ایران می نامیم به سخن آیید و در قبال این سوالات پاسخی در خور دردهای ما بدهید.
و…پاسخ های شما وظیفه و راه ما را مشخص خواهد کرد
سيد جواد علوي
۰۹/۰۷/۱۳۸۹